مسئول کاروان گفته بود نماز که تمام شد سریع برگردید تا بریم جمکران
بعد نماز توی اون جمعیت خودمو به زور رسوندم به سمت درب شماره 18
دعا توسل شروع شده بود
نزدیک در که رسیدم دعا رسیده بود به توسل به امام حسن مجتبی
برگشتم که سلام بدم به بی بی
یهو مداح خوند:
یه مدینه، یه بقیعه ، یه امامی که حرم نداره
سینه زنها کسی نیست تا روی قبرش یه شمع بزاره
چشام پره اشک شد
خواستم بیاستم تا آخرش بشنوم
سینه بزنم
اما صدام میزدن که
بریم وگرنه جمکران به دعا نمیرسیم
89/7/12
11:7 عصر
11:7 عصر
یه مدینه، یه بقیعه ، یه امامی که حرم نداره
بدست الهام بانـــو
درباره
وضعیت من در یاهــو
الهام بانـــو
خدایا کمکم کن طوری زندگی کنم که وقتی از این دنیا رفتم، دشمنان اسلام جشن مردنم را به پا کنند!